۲۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۷

عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید
نور نظر ز عینک، پا در رکاب گردید

دیگر چه گل توان چید از خویش وقت پیری؟
آب جوانی افتاد، گلشن خراب گردید!

چشمش اگر بروی بی آب و رویم افتد
خواهد ز شرم عکسم، آیینه آب گردید

از شور این دل تنگ، ای مدعی حذر کن
از جوشش تنوری عالم خراب گردید

از ناله حزینم تنها نسوخت واعظ
از آه آتشینم، آتش کباب گردید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.