هوش مصنوعی:
این متن به موضوع عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. شاعر بیان میکند که دلِ عاشق جایگاه غم یار است و غم دنیا در آن جایی ندارد. عشق باعث سربلندی میشود و دلِ عاشق زیر بار منت نمیرود. درد، بخشی از کشور عشق است و دل مانند پلنگی غیرتمند از آن محافظت میکند. شاعر تأکید میکند که غم مانند شربتی است برای دلِ بیمار و عشق بدون تب و تاب معنا ندارد. در پایان، از زهد خشک و بیروح انتقاد میکند و گریه و عرق خجلت را نشانهای از искренی میداند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از عبارات مانند «دل ز غیرت پلنگ آن کهسار» یا «زهد خشکی بجای مانده ز تو» نیاز به تفسیر و تحلیل دارند که برای نوجوانان کمسنوسال ممکن است دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۷۳
دل که باشد نشیمن غم یار
غم دنیا در آن نیابد بار
سرکه از عشق سربلندی یافت
نرود زیر بار منت دستار
درد، کهسار کشور عشق است
دل ز غیرت پلنگ آن کهسار
نکنی روترش، ز تلخی غم
ز آنکه غم شربتست و، دل بیمار
دل آگاه نیست بی تب عشق
شمع سوزد ز دیده بیدار
در ره او ز پا نمی افتی
اگر افتد ترا بسر این کار
پای افگنده یی چه بر سر پا؟
کار افتاده است، بر سر کار!
زهد خشکی بجای مانده ز تو
برده آب رخت ز بس کردار
بدل آب رو کنون واعظ
عرق خجلتست و گریه زار
غم دنیا در آن نیابد بار
سرکه از عشق سربلندی یافت
نرود زیر بار منت دستار
درد، کهسار کشور عشق است
دل ز غیرت پلنگ آن کهسار
نکنی روترش، ز تلخی غم
ز آنکه غم شربتست و، دل بیمار
دل آگاه نیست بی تب عشق
شمع سوزد ز دیده بیدار
در ره او ز پا نمی افتی
اگر افتد ترا بسر این کار
پای افگنده یی چه بر سر پا؟
کار افتاده است، بر سر کار!
زهد خشکی بجای مانده ز تو
برده آب رخت ز بس کردار
بدل آب رو کنون واعظ
عرق خجلتست و گریه زار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.