۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۹

به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر
که هر دو روز کند جلوه یی برنگ دگر

بغیر ابر خروشان دست ریزش نیست
بکوه همت والای ما پلنگ دگر

ظهور جوهر مرد است پیش در دولت
که با نگین سوار است آب و رنگ دگر

به نیک و بد ز جهان صلح کرده یی، اما
نه آن چنان که بود احتیاج جنگ دگر!

حصول گوهر کام از جهان نه آسانست
که هر صدف بود این بحر را نهنگ دگر

مرا بسخت دلی هردو روز کار افتاد
جنون عشقم ازین سنگ زد بسنگ دگر

برخ مرا سیهی رنگ بست گشته دگر
که عکس چهره ام آیینه راست رنگ دگر

برین تن چو قفس نیست استخوان واعظ
که جا خدنگ بلا کرده بر خدنگ دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.