۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۰

درفشان گردد چو دانا، در سخن، خاموش باش
ابر نیسان لب چو بگشاید، صدف سان گوش باش

بحر رحمت تا زهر موجی در آغوشت کشد
زیر بار خلق، چون کشتی سراپا دوش باش

نیستی جز خار، اگر باشی ز سر تا پا زبان
گل اگر خواهی که باشی، پای تا سرگوش باش

هست هر موی سفیدی برتو دندانی ز مرگ
میخورد امروز یا فردا، سرت با هوش باش

طبعت از شوخی، اگر میل خودآرایی کند
از حریر خوی نرم خویش، دیبا پوش باش

چند با شمع سخن در ظلمت آباد جهان
خودنمایی میکنی واعظ، دگر خاموش باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.