۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۹

ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها خلاص
ما ز روی مردم و، مردم ز روی ما خلاص

هست تا دل با غم عالم سرو کارش، بجاست
کشتی از رفتن نگردد هرگز از دریا خلاص

روی آسایش نمی بیند دل پر آرزو
خانه زنبور، هرگز نیست از غوغا خلاص

میرسد از پی برات خط بنقد طاقتم
تا زدست انداز زلفش، میکنم خود را خلاص

در قیامت هم مکن واعظ خلاصی آرزو
تا نسازی خویش را ز اندیشه دنیا خلاص
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.