هوش مصنوعی: این متن شعری است که از پیری، گذر زمان و حسرت‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا مانند روشنی چشم، اشک حسرت، آفتاب پیری و شبنم جوانی، احساسات خود را درباره از دست دادن جوانی و فرصت‌های زندگی بیان می‌کند. او از ضایع شدن عمر در فکر مسائل روزمره و ناتوانی در استفاده از فرصت‌ها ابراز تأسف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عاطفی درباره پیری و گذر زمان است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۴۸

پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت حیف!
اشک حسرت از قفایش تا بدامان رفت حیف!

آفتاب پیری از کهسار سختی شد بلند
شبنم باغ جوانی بود دندان، رفت حیف!

روشنی از دیده ما گردش ایام برد
گوهر بی قیمت ما از نگیندان رفت حیف!

مرغ گفتارم، ز سنگ سختی دوران پرید
عندلیب خوشنوایی از گلستان رفت حیف!

من، که صحرای جنون بر شوخی من تنگ بود
گریه ام نتواند اکنون تا بمژگان رفت حیف!

عمر در فکر سر و دستار، ضایع شد دریغ!
زندگی در فکر آب و نان بپایان رفت حیف!

دست فرصت واعظ از کهسار هستی گل نچید
زندگانی، همچو باران بهاران رفت حیف!
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.