هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی بیانگر درد فراق و اشتیاق به وصال معشوق (یا خدا) است. شاعر از غم و فراق شکوه می‌کند اما در عین حال شکرگزار است و از الطاف معشوق سخن می‌گوید. او دنیا و مال و جاه را ناپایدار می‌داند و تنها عشق را پایدار می‌خواند. شعر همچنین به موضوع غربت و وطن اشاره دارد و بیان می‌کند که هرجا یار باشد، آنجا وطن است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند فراق و غربت نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۵۶۵

با من همیشه درد تو دارد عنایتی
صد شکر کز غم تو، ندارم شکایتی

افتاده اند، از ره افتادگی بدور
یارب بخویش گمشدگان را هدایتی

از مال و جاه، هست سخن پایدار تر
از ملک جم چه مانده بغیر از حکایتی؟!

شوق جمال دوست مرا در دل حزین
چون نعمت بهشت ندارد نهایتی

ما را ز طره تو پریشانتر است حال
داریم از نگاه تو چشم رعایتی

دزدیده میتوان ز رخش دیدنی ربود
ترسم شکست رنگ نماید سعایتی

هستیم خسته، مرهم لطفی، ترحمی
گشتیم سرمه، گوشه چشم عنایتی

با خویش، ما حساب بوصل تو میکنیم
پیش تو بگذرد اگر از ما حکایتی

انجام هست شکوه ما را ز هجر تو
دارد شب فراق تو هم گر نهایتی

عمرم کجا بشکر همین میکند وفا
کز من کسی نداشته هرگز شکایتی

شد پای سوده صندل درد سر وطن
خوشتر ندیده ام ز غریبی ولایتی

هرجا که یار ماست، بود آن دیار ما
واعظ چرا کنیم ز غربت شکایتی؟!
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.