۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۰۷

با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی
آخر بخاکم افتاد، از فیض ناتوانی

از بار دوری آن مهر سپهر خوبی
چون ماه نو خمیدم، در اول جوانی

ماند قلم ز تحریر، از کثرت سیاهی
طغیان حرف نگذاشت ما را بهمزبانی

دمسردی نصیحت هرچند آورد زور
سیلاب اشک گرمم، کی افتد از روانی؟!

واعظ ز بی نشانی، ایمن ز دشمنان شد
گنج از نهفتگی نیست محتاج پاسبانی!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.