هوش مصنوعی: متن بالا یک شعر عرفانی و اخلاقی است که به موضوعاتی مانند دوری از دنیای مادی، عزلت و پناه بردن به حق، انتقاد از خودآرایی و ریا، و ارزش مفلسان در پیشگاه حق می‌پردازد. شاعر از تیره‌روزی، رسوایی، و نبود سخن آشنا شکایت می‌کند و راه نجات را در گذشت از دنیای ناپاک و پناه بردن به شهر پاکان می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی موجود در این شعر برای درک و تجزیه و تحلیل، به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات انتقادی و تمثیل‌های به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۶۲۸

چون تن درست بود، گو مباش دنیائی
که هیچ نیست بدست تو، به ز گیرایی!

چگونه چشم ندارم ز تیره روزان فیض؟
که میل سرمه بود شمع راه بینایی!

بگیر گوشه عزلت، اگر جهانگیری
توان گرفتن، این ملک را، بتنهایی

ز چشم خلق جهان، در پناه عیب خودیم
نقاب چهره ما گشته نیل رسوایی

ز بسکه نیست سخن آشنایی، اکنون باب
زبان نمیشودم آشنا بگویایی

توان بدرگه حق قرب مفلسان دانست
ازینکه نیست نمازی، قبای دارایی

گذشت کن، که ترا ره بشهر پاکانست
که همت آمده صابون چرک دنیائی

اگر نساخته یی در لباس، مردم باش
که نیست خرقه، صدرنگ جز خودآرائی

بزلف شانه شمشاد صد زبان میگفت
که به شکستگیی از هزار رعنائی

فراید سخنم، نشنوند از آن واعظ
که گوشوار نگردد گهر، ز یکتایی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.