۲۰۹ بار خوانده شده

بخش ۹۷ - پیدا کردن علاج غفلت و نادانی

بدان که بیشتر خلق که محبوب اند به سبب غفلت اند و همانا که از صد نود و نه از این باشد. و معنی این غفلت آن است که از کار آخرت خبر ندارند و اگر خبر دارندی تقصیر نکردندی که آدمی را چنان آفرید اند که چون خطر بیند حذر کند اگرچه به رنج بسیار حاجت آید، ولیکن این خطر به نور نبوت بتوان دید یا به منادی نبوت که به دیگران رسد. یا به منادی علما که ورثه انبیایند. هرکه بر سر راه خفته ماند وی را هیچ علاج نبود جز آن که بیداری مشفق فرا وی رسد و وی را بیدار کند و این بیدار مشفق پیغمبر است و نایبان وی و علمای دین و همه انبیا را بدین فرستاده اند، چنان که حق تعالی همی گوید: «لتنذر قوما ما انذر آباوهم فهم غافلون» و گفت، «لتنذر قوما ما اتیهم من نذیر من قبلک» همی گوید، «تو را که محمدی بدان فرستادیم تا خلق را از خواب غفلت بیدار کنی و فرا همه بگوئی که «ان الانسان لفی خسر» همه را بر کنار دوزخ آفریده اند. فاما من طغی و اثر الحیوه الدنیا فان الجحیم هی الماوی، و اما من خاف مقام ربه مقام ربه نهی النفس عن الهوی، فان الجنه هی الماوی. هرکه روی به دنیا آورد و از پی هوا فرا شدن گیرد به دوزخ افتاد که مثل هوای وی چون حصیری است به سر چاه دوزخ فراکرده. هرکه بر حصیر برود لابد اندر چاه افتد و هرکه شهوت را خلاف کرد به بهشت افتاد. و مثل شهوت چون عقبه ای است بر راه بهشت که هرکه از وی اندر گذشت لابد به بهشت رسد.
و از این گفت صاحب شرع (ع)، «خفت الجنه بالمکاره و خفت النار بالشهوات» پس هرکه از خلق که اندر بادیه است چون عرب و ترک و کرد و امثال این قوم که اندر میان ایشان علمانه اند، اندر خواب غفلت بماندند که کس ایشان را بیدار نکرد، خود از خطر آخرت بی خبرند بدان سبب راه نمی روند و هرکه اندر روستاهایند همچنین که عالم اندر میانه ایشان کمتر باشد که روستا چون گور است. چنان که اندر خبر است، «اهل الکفور هم اهل القبور» و هرکه اندر شهری است که اندر وی عالم و واعظ بر منبر سخنگوی نیست و یا عالم آن شهر به دنیا مشغول است و به مصیبت دین مشغول نیست، هم اندر غفلت بماندند که این عالم نیز غافل و خفته است، دیگری را چون بیدار کند؟
و اگر عالم شهری بر منبر همی رود و مجلس همی گوید چنان که عادت مذکران بی حاصل است سجعی و طاماتی و نکته ای و وعده رحمتی و عشوه ای همی دهد که مردمان را گمانی افتد به هر صفت باشند، رحمت ایشان را اندر خواهد یافت، حال این قوم از حال غافلان بترشد و مثل وی چون خفته ای است بر سر راه که کسی وی را بیدار کند و شرابی فراوی دهد که مست شود و بیفتد. این مدبر پیش از این چنان بود که آسان بیدار شدی به هر آوازی که بشنیدی، اکنون چنان شد که گر پنجاه لگد بر سر وی زنند آگاهی نیابد. و هر عامی که در چنین مجلسی بنشیند بدین صفت شد که نیز خطر آخرت اندر دل وی فرو نیاید و هرچه با وی گویی گوید، «ای مرد! خدای کریم و رحیم است و از گناه من وی را چه زیان؟ و بهشت فراخ از آن است که ما را اندر آن جای بود».
و امثال این ترهات اندر دماغ ایشان بروید و مثل وی چون طبیبی بود که بیمار را که اندر حرارت بر خطر هلاک است انگبین دهد و گوید انگبین شفاست. انگبین کسی را شفاست که علت سردی بود و آیات و اخبار رجا و امید خدای تعالی شفاست دو بیمار را و بس: یکی آن که چندان معصیت کرده باشد که نومید شده بود و از نومیدی توبه نکند و گوید توبه من هرگز نپذیرد، این وی را شفاست که گفت، «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله» به شرط آن که آن آیت که بدین پیوسته است برخوانی، «و انیبواالی ربکم و اسلمواله من قبل ان یاتیکم العذاب ثم لا تنصرون» با وی بگو نومید مشو که حق تعالی گناهان بیامرزد چون بازگردی و توبه کنی واحسن ما انزل را اتباع کنی.
و بیمار دیگر کسی بود که خوف بر وی غالب بود چنان که هیچ از عبادت نیاساید و بیم آن بود که خود را از جهد بسیار هلاک کند که به شب هیچ نخسبد و طعام اندک مایه خورد و امثال این. وی را به آیات رجا مرهم باشد. اما چون این با غلافان و دلیران گویی چون نمک بود که بر سوخته کرده باشند که علت زیادت کند و چنان که طبیب حرارت را به انگبین علاج کرده باشد و اندر خون بیماری شده، این عالم همچنان اندر خون دین مردمان باشد و رفیق دجال بود و مدد ابلیس بود.
و اندر هر شهری که عالمی چنین بود. ابلیس در چنان شهر نشود که خود وی نیابت دارد. اما اگر سخن واعظ به شرط شرع و تخویف و انذار بود، لیکن سیرت وی مخالف گفتار بود و بر دنیا حریص باشد، غفلت مردمان هم به سخن وی برنخیزد و مثل وی چون کسی بود که طبق لوزینه اندر پیش گیرد و همی خورد و فریاد همی کند که این مردمان زنهار هیچ کس گرد این مگردید که پرزهر است. این سبب آن شود که مردمان بر آن حریص شوند و گویند این از آن همی گوید تا همه وی را باشد و هیچ کس بر وی زحمت نکند. اما چون کردار و گفتار هردو به شرط بود و از جنس گفتار و سیرت سلف باشد، غافلان به قول وی از خواب غفلت بیدار شوند اگر وی را قبولی باشد اندر میان خلق، اما اگر قبول نباشد و یا گروهی سخن همی نشنوند و گروهی حاضر نیایند، و اندر آن غفلت بمانند، واجب باشد که چندان که تواند از پس ایشان فراشود و به خانه ایشان همی شود و دعوت همی کند.
پس از این معلوم شد که خلق از هزار نهصد و نود و نه اندر حجاب غفلت اند و از خطر کار آخرت بی خبرند. و غفلت علتی است که علاج به دست بیمار نیست چه غافل را از غفلت خود خبر نبود، علاج آن چون جوید؟ پس علاج آن به دست علماست. چنان که کودک که از خواب غفلت بیدار شود به قول پدر و مادر و معلم شود، مردمان به قول واعظان و عالمان بیدار شوند. و چون چنین عالم و واعظ عزیز شده اند لاجرم بیناری مزمن شده است و خلق اندر حجاب غفلت بمانده اند و اگر حدیث آخرت گویند به سر زبان گویند و بر طبق رسم گویند و باطن ایشان از درد این معصیت و هراس این خطر بی خبر بود، و اندر این هیچ منفعت نباشد.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹۶ - اصل دهم
گوهر بعدی:بخش ۹۸ - پیدا کردن ضلالت و گمراهی و علاج آن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.