۱۷۲ بار خوانده شده

بخش ۸۱ - فصل (میان شرع و عقل و توحید هیچ تناقض نیست)

همانا که گویی که اگر چنین است ثواب و عقاب چراست و برای چیست که به دست کس هیچ چیز نیست؟ بدان که این جایگاهی است که توحید در شرع گویند و شرع در توحید. و در میان این ضعفای بسیار غرق شوند و از این مهلکه کسی خلاص یابد که اگر بر روی آب نتواند رفت باری سباحت تواند کرد. و بیشتر خلق سلامت از آن یافتند که خود در این دریا ننشستند تا غرق نشدند. عوام خلق بیشتر آنند که خود ندانند و شفقت بر ایشان آن بود که ایشان را به ساحل این دریا نگذارند که ناگاه غرق شوند و کسانی که در دریای توحید نشستند بیشتر غرق بدان شدند که سباحت نشناختند و بود نیز که فهم آن ندارند که بیاموزند یا خود به خویشتن غرّه باشند طلب نکنند و اندر این دریا غرق شوند که به دست ما هیچ چیز نیست و همه او می کند.
و آن را که شقاوت حکم کرده است به جهد از آن بنگردد، و آن را که سعادت حکم کرده است به جهد حاجت نبود و این همه جهل و ضلالت است و سبب هلاک است و حقیقت این کارها شناختن هرچند که آن را نشاید که در کتب بنویسند، لکن چون سخن به اینجا کشید شمّه ای گفته آید:
بدان که این که گفتی که ثواب و عقاب پس چراست، بدان که نه از آن است که تو کاری زشت کردی که کسی با تو خشم گرفت و تو را به انتقام عقوبت می کند یا از تو شاد شد تو را به مکافات خلعت می دهد که این صفات الهیت دور است، لکن چنان که خلط یا خون یا صفرا یا دیگری در باطن تو غلبه کند از آن چیزی تولد کند که آن را بیماری گویند و چون دارو غلبه گیرد چیزی از آن تولد کند که آن را تندرستی گویند. هم چنین چون شهوت و خشم بر تو غالب شد و تو اسیر آن شدی از آن آتشی تولد کند که در میان جان تو افتد که سبب هلاک تو باشد.
و برای این گفت رسول (ص)، «الغضب قطعه من النار» گفت، «آن نه خشم است که تو آن را بر خویشتن مسلط کرده ای که آن پاره ای آتش است». و چنان که نور عقل چون قوت گیرد آتش شهوت و خشم فرو کشد تا گوید، «جزیا مومن فان نورک اطفاناری» دوزخ از ایمان فریاد کند و حدیث در میان نه، بلکه چون طاقت نور وی ندارد به هزیمت شود، چنان که پشه از باد هزیمت شود، نار شهوت هم از نور عقل به هزیمت شود. پس از جای دیگر چیزی نخواهند آورد برای تو. هم از آن تو به تو خواهند داد، «انما هی اعمالکم ترد الیکم» پس آتش دوزخ شهوت و خشم توست و این با تو در درون پوست توست. و اگر علم یقین دانی می بینی چنان که گفت، «کلالو تعلمون علم الیقین، لترون الجحیم».
پس بدان که چنان که زهر آدمی را به بیماری برد و بیماری وی را به گورستان برد و خشم و انتقام در میان نه، معصیت و شهوت دل تو را بیمار کند و آن بیماری آتش وی گردد و آن آتش از جنس آتش دوزخ باشد نه از جنس آتش این جهان. و به حکم موانست چنان که مغناطیس آهن به خویشتن کشد، دوزخ دوزخی را به خویشتن کشد و هیچ خشم در میان نه.
و جانب ثواب نیز همچنین می دان که شرح کردن دراز بود. و این جواب آن است که گفتی که ثواب و عقاب چراست، اما آنچه گفتی پس شریعت و فرستادن پیغامبران چیست؟ بدان که آن نیز قهری است تا خلق را به سلسله به بهشت برند چنان که رسول (ص) گفت، «العجب من قوم یقادون الی الجنه بالسلاسل، به کمند قهر نگاه دارد تا به دوزخ نشوند». چنان که گفت، «انتم تتها فتون علی النار و انا آخذ بحجرکم، شما چون پروانه خویشتن بر آتش می زنید و من کمر شما گرفته ام و نمی گذارم».
پس بدان که یکی از حلقه سلسله جباری سخن پیغامبران است که از آن فهم تو تولد کند تا راه از بی راهی بشناسی و از تخویف وی هراس تولد کند و این معرفت و هراس غبار از روی آینه عقل فرو شوید تا این حکم که راه آخرت گرفتن بهتر از دنیاست در وی بنماید، و از این نمودن ارادت رفتن راه تولد کند و از ارادت اعضا در کار افتد که مسخر آن است، اگر خواهد و اگر نه، بدین سلسله تو را به قهر از دوزخ باز می دارند و به بهشت می دارند.
و انبیا چون شبانی اند که رمه گوسپند دارد، بر راست وی مرغزاری سبز است و بر چپ وی غاری که در وی گرگ بسیار است، این شبان بر کنار غار بایستد و چون می جنباند تا گوسپندان به ضرورت از هراس چوب بازپس می شوند و می جهند و از جانب غار به جانب مرغزار می افتند. معنی فرستادن پیغامبران این است.
اما آنچه گفتی که اگر شقاوت حکم کرده بود از گرسنگی آن بود که این سخن در دل وی افکند که اگر در ازل حکم کرده است جهد چه سود دارد؟ سخنی درست است و از وجهی باطل است. و این سخن درست سبب هلاک توست که نشان آن که شقاوت کسی حکم کرده است آن بود که این سخن در دل وی افگند تا نکند و نکارد و ندرود. و نشان آن که به مرگ کسی حکم کرده است که از گرسنگی بمیرم مرا نان چه سود دارد و نان نخورد تا به ضرورت بمیرد و گوید که اگر به درویشی حکم کرده است در تخم پاشیدن چه فایده باشد، نکارد تا ندرود. و آن را که سعادت حکم کرده است وی را فرا حراثت و تجارت و نان خوردن دارد.
پس این حکم به هرزه نیست بلکه اسباب است و هرکسی راکه کاری را که آفریده اند اسباب آن وی را میسر می کنند نه آن که بی سبب بدان کار می رسانند. و برای این گفت، «اعلموا افکل میسر لما خلق له» تو از اعمال و احوال خویش که بر تو می رانند به قهر بشارت عاقبت خویش می برخوان، چون جهد و تکرار غالب شد بر تو، بدان که این بشارتی است که می باید تورا به سعادت حکم کرده اند اگر تمام به سر بری. و اگر بطالت و عطلت بر تو غالب کرده اند و این بیهوده در دل تو افگندند که گویی که اگر در ازل به جهل من حکم کرده اند تکرار چه سود دارد؟ از این جا منشور جهالت خویش برخوان. و نشان آن است که هرگز به درجه ای نخواهی رسید. و در جمله آخرت بر دنیا قیاس کن، «ما خلقکم و ما بعثکم الا کنفس واحده. و سواه محیاهم و مماتهم» و چون این بشناختی این هرسه اشکال برخیزد و توحید قرار گیرد، و معلوم شود که میان شرع و عقل و توحید هیچ تناقض نیست به نزدیک کسی که وی را چشم بصیرت گشاده کرده اند.
و اندر این بیش از این اطناب نکنیم که این کتاب این چنین سخنها احتمال نکند.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸۰ - فصل (آدمی در نفس اختیار خویش مضطر است)
گوهر بعدی:بخش ۸۲ - پیدا کردن ایمان دیگر که بنای توکل بر آن است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.