۱۷۶ بار خوانده شده

بخش ۸۸ - پیدا کردن توکل معیل

بدان که معیل را مسلم نیست که در وادی شود و اسباب کسب دست بدارد، بلکه توکل معیل جز به درجه سیم نبود. و آن توکل مکتسب است چنان که صدیق می کرد. برای آن که کمال توکل به دو معنی مسلم بود: یکی آن که بر گرسنگی صبر تواند کرد و به هر چه بود قناعت تواند کرد اگرچه گیاه بود. و دیگر آن که ایمان دارد که باشد که روزی وی گرسنگی و مرگ است و خیرت وی در آن است. و عیال را بدین نتوان داشت، بلکه به حقیقت نفس وی نیز عیال وی است. اگر قوت صبر ندارد بر گرسنگی و اضطراب خواهد کرد وی را توکل به ترک کسب نشاید. و اگر عیال نیز قوت صبر دارد و به توکل رضا دهد، هم ترک کسب روا نبود. پس فرق بیش از این نیست که خویشتن را به قهر فرا گرسنگی داشتن روا بود، اما عیال را روا نبود.
و چون کسی را ایمان تمام بود و به تقوی مشغول گردد، اگرچه کسب نکند اسباب رزق وی ظاهر بود، چنان که کودک که در رحم مادر عاجز است از کسب روزی، ولی را از راه ناف به وی می رسد. چون بیرون آید از سینه مادر می رساند. چون طعام دیگر تواند خورد به وقت خویش دندان بیافریند. اگر مادر و پدر بمیرند و یتیم ماند، چنان که شفقت را بر مادر موکل کرد، رحمت یتیم در دل خلق پدیدار آید. پیش از این مشفق یکی بود و دیگران به وی بازگذاشته بودند. چون مادر و پدر برفت صد هزاران را به شفقت برانگیخت. چون مهتر شد وی را قدرت کسب داده و بایست آن را بر وی مسلط کرد تا خود را تیمار دارد به شفقتی که بر وی موکل است. چنان که مادر تیمار می داشت به شفقتی که بر وی موکل بود.
اگر این بایست از وی برگیرد تا از کسب خویش یتیم شود و روی به تقوی آورد، همه دلها را از شفقت وی پرکند تا همه گویند این مرد به خدای تعالی مشغول است هرچه بهتر و نیکوتر به وی باید داد. پیش از این مشفق وی تنها بود بر خویشتن، اکنون همه خلق بر وی بردن ایستند، چنان که بر یتیم. اما اگر کسب تواند کرد و به بطالت و کاهی مشغول بود، این شفقتها در دلها پدید نیاورد، وی را توکل به ترک کسب روا نبود که چون به نفس خویش مشغول است باید که تیمار خویش دارد، اگر روی به حق آورد و از خویشتن یتیم شود، آنگاه خدای تعالی دلها را بر وی رحیم و مشفق گرداند. و بدین سبب است که هرگز هیچ متقی را ندیدند که از گرسنگی هلاک شد.
پس هرکه در این تدبیر محکم نگاه کند که خداوند مملکت کار ملک و ملکوت چون تدبیر کرده است و چگونه به کمال نهاده است، به ضرورت این آیت وی را مشاهده شود که گفت، «و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزق ها»، و بداند که کار مملکت چنان زیبا و به تدبیر کرده است که هیچ کس ضایع نماند مگر به نادر و آن از آن باشد که خیرت وی در آن بود و از آن نباشد که کسب دست بداشت که آن که مال بسیار کسب کرده باشد نیز به نادر باشد که ضایع شود و هلاک گردد.
و حسن بصری که این حال به مشاهده بدید گفت که خواهم که همه بصره عیال من باشند و یک دانه گندم به دیناری بود. وهب بن الورد گفت که اگر آسمان آهنین شود و زمین رویین و من اندر خویشتن اندوه روزی خود بینم، مشرک باشم. و خدای تعالی رزق به آسمان حوالت کرد تا بدانند که هیچ کس راه بدان نبرد. جماعتی در نزدیک جنید رفتند. گفتند، «روزی خویش را به چه کنیم؟» گفت، «اگر دانید که کجاست طلب کنید». گفتند، «از خدای تعالی روزی خویش را سوال کنیم»، گفت، «اگر دانید که فراموش کرده است با یاد وی دهید»، گفتند، «توکل کنیم و می نگوییم تا خود چه بود»، گفت، «توکل به آزمایش، شک بود»، گفتند، «پس حیلت چیست؟» گفت، «دست از حیلت بداشتن». پس در حقیقت ضمان رزق کفایت است. هر که او را به ضامن آورد باید که روی به وی آورد.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸۷ - علاج به دست آوردن این حالت
گوهر بعدی:بخش ۸۹ - مقام دیگر در توکل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.