هوش مصنوعی:
این متن شعری در ستایش بزرگی و فضیلت یک شخصیت برجسته است که به دلیل اخلاق نورانی و فضایلش، شایسته احترام و ستایش است. شاعر بیان میکند که این شخصیت با وجود جسم خاکی، دارای اخلاقی نورانی و فضایلی بینظیر است که او را از دیگران متمایز میکند. همچنین، شاعر به تأثیرات مثبت این شخصیت بر جامعه و شهر هرات اشاره میکند و او را منبع الهام و فضیلت میداند.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از مفاهیم عمیق اخلاقی و فلسفی، نیاز به درک و تجربه بیشتری دارد که معمولاً نوجوانان و بزرگسالان از آن برخوردار هستند. همچنین، زبان و ساختار شعری آن ممکن است برای کودکان دشوار باشد.
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - این قصیدهٔ را امام علی بن هیصم در مدح سنایی گفته است
سنایی سنای خرد را سزاست
جمالش جهان را جمال و بهاست
اگر شخصش از خاک دارد مزاج
پس اخلاق او نور کلی چراست
چنو در بزرگان بزرگی که دید
چنو از عزیزان عزیزی کجاست
اگر خاطرش را به وقت سخن
کسی عالم عقل خواند سزاست
عجب زان که با او کند شاعری
نداند که این رای محض خطاست
کجا نور باشد چه جای ظلام
کجا ماه باشد چه جای سهاست
همه لفظ او قوت جانست و بس
همه شعر او فضل را کیمیاست
ز انوارش امروز شهر هرات
چو برج قمر پر شعاع و ضیاست
ز ازهار فضلش همین خطه را
اگر مقعد صدق خوانم رواست
بصورت بدیدم که وی را ز حق
مددهای بیغایت و منتهاست
مقدر چنین بود کاندر وجود
ز اعداد رفع نهایت خطاست
الا یا بزرگی که احوال تو
همه بر سعادت کلی گواست
ترا ز ایزد پاک الهام صدق
در اقوال و افعال یکسر عطاست
اگر چند تقصیر من ظاهرست
دلم بستهٔ بند مهر و وفاست
چو جان و دل از مایهٔ اتصال
مدد یافت رسم تکلف رواست
ثنای تو گویم بهر انجمن
نکوتر ز هرچیز مدح و ثناست
همی تا کثافت بود خاک را
همی تا لطافت نصیب هواست
بقا بادت اندر نعیم مقیم
بقای تو عز و شرف را بقاست
جمالش جهان را جمال و بهاست
اگر شخصش از خاک دارد مزاج
پس اخلاق او نور کلی چراست
چنو در بزرگان بزرگی که دید
چنو از عزیزان عزیزی کجاست
اگر خاطرش را به وقت سخن
کسی عالم عقل خواند سزاست
عجب زان که با او کند شاعری
نداند که این رای محض خطاست
کجا نور باشد چه جای ظلام
کجا ماه باشد چه جای سهاست
همه لفظ او قوت جانست و بس
همه شعر او فضل را کیمیاست
ز انوارش امروز شهر هرات
چو برج قمر پر شعاع و ضیاست
ز ازهار فضلش همین خطه را
اگر مقعد صدق خوانم رواست
بصورت بدیدم که وی را ز حق
مددهای بیغایت و منتهاست
مقدر چنین بود کاندر وجود
ز اعداد رفع نهایت خطاست
الا یا بزرگی که احوال تو
همه بر سعادت کلی گواست
ترا ز ایزد پاک الهام صدق
در اقوال و افعال یکسر عطاست
اگر چند تقصیر من ظاهرست
دلم بستهٔ بند مهر و وفاست
چو جان و دل از مایهٔ اتصال
مدد یافت رسم تکلف رواست
ثنای تو گویم بهر انجمن
نکوتر ز هرچیز مدح و ثناست
همی تا کثافت بود خاک را
همی تا لطافت نصیب هواست
بقا بادت اندر نعیم مقیم
بقای تو عز و شرف را بقاست
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در مذمت اهل روزگار
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در جواب قصیدهٔ علیبن هیصم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.