هوش مصنوعی: این متن شعری است که در مدح و ستایش شخصی به نام علی‌بن هیصم سروده شده است. شاعر در این شعر از فضایل، دانش، واعظ بودن، و جایگاه بلند او در علم و دین سخن می‌گوید. همچنین، شاعر به نقش او در هدایت مردم و تأثیر کلامش بر جان و عقل اشاره می‌کند. در پایان، شاعر از لطف و فضل خداوند و تقدیر الهی سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی، عرفانی و مذهبی است که درک آن نیاز به دانش و تجربه کافی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در جواب قصیدهٔ علی‌بن هیصم

سنایی کنون با ضیا و سناست
که بر وی ز سلطان سنت ثناست

بدین مدح بر وی ز روح‌القدس
همه تهنیت مرحبا مرحباست

اگر خاطرش را به خط خطیر
همی عالم عقل خواند سزاست

که جز عالم عقل نبود بلی
که بر وی چنو خواجه‌ای پادشاست

علی‌بن هیصم که این هفت حرف
سه روح و چهار اسطقسات ماست

سه حرفست نامش که در مرتبت
سه روحست آن نطق و حس و نماست

زه‌ای واعظ صلب همچون کلیم
که وعظ تو کوران دین را عصاست

به وعظت اگر مبتدع نگرود
همان وعظ بر جان او اژدهاست

کسی کو الف نیست با آل تو
همه ساله چون لام پشتش دوتاست

در اقلیم ادراک احیای او
خرد را و جان را ریاست ریاست

تو فوق همه عالمانی به علم
که این فوق در علم بی‌منتهاست

خصال و جمال تو در چشم عقل
همه صورت و سیرت مصطفاست

همه صیت و صوت امامان دین
به پیش کمال و کلامت صداست

تو از فوق و جسم و جهت برتری
که فوق تو نقش خیالات ماست

ز دیوان خلق تو مر خلق را
همه کنیت و طبعشان بوالوفاست

به تصحیف آن مذهبم کرده‌ای
که تصحیف آن مصحف اصفیاست

مرا ماه خواندی درستست از آنک
تو مهری و از مهر مه را ضیاست

چگویم که کار همه خلق را
همه منشا از حضرت «من تشا»ست

تو دانی که بر درگه لایزال
در برترین الاهی رضاست

به من مقعد صدق گفتی هری ست
هری کیست کاین نام بر من سزاست

که جان و تنم معدن مدح تست
گرش مقعد صدق خوانی رواست

خط و شعر تو دید چشم و دلم
چه جای خط و شعر چین و ختاست

نفسهای روحانیان را کسی
اگر شعر و خط خواند از وی خطاست

ز جزو تو آن شربها خورد جان
که خود عقل کلی از آن ناشتاست

فلک در شگفت از تو گر چند او
بر از آتش و آب و خاک و هواست

که در فضل و در لفظ و در رزم و بزم
علی هیصم‌ست و علی مرتضاست

قضای ثنای چو تو مهتری
مرا هم ز تایید رسم و قضاست

مرا این تفضل که خلق تو کرد
ز افضال فضل بن یحیا عطاست

ز سیاره‌دان آنکه سیاره‌وار
به ممدود و مقصود از وی رواست

گرم جان ندادی به تشریف خویش
مرا این شرف از کجا خواست خاست

که چون من خسی را ز چون تو کسی
چنین زینت و رتبت و کبریاست

اگر چند باران ز ابرست لیک
ز دریا فراموش کردن خطاست

ثنا و ثواب جزیل و جمیل
برو بیش ازیرا که او مقتداست

تو دانی که از حضرت مصطفا
برین گفتهٔ من فرشته گواست

تو شرعی و او دین و در راه حق
نه آن زین نه این زان زمانی جداست

تو و او چنانید کن صدر گفت
دو دست‌ست الله را هر دو راست

من ار آیم ار نی همی دان که جان
ز خاک درت با قبای بقاست

چه تشویر دارم چو دانم که این
ز تقدیر قادر نه تقصیر ماست

چه ترسم چو از جان و ایمان تو
به «ما لم یشا» «لم یکن» عذر خواست

محالست اینجا دعا کز محل
زمین تو خود آسمان دعاست
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۴۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - این قصیدهٔ را امام علی بن هیصم در مدح سنایی گفته است
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - در مدح بهرامشاه از زبان او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.