هوش مصنوعی: این متن شعری است که از تضاد بین زندگی مذهبی و عرفانی سخن می‌گوید. شاعر با اشاره به مفتی شهر و بت‌پرستان حرم، از آزادی و دیوانگی خود در میخانه دفاع می‌کند. او از بیگانگی آشنایان حقیقی و شوق وطن نیز می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات به میخانه و مفاهیم انتقادی ممکن است نیاز به بلوغ فکری بیشتری داشته باشد.

شمارهٔ ۱۸

مفتی شهر ندارد چوبه میخانه ما
باری از رشک زند سنگ به پیمانه ما

بت پرستند مقیمان حرم می ترسم
تا ز زنار شود سبحه صد دانه ما

کردم از باده تهی خمکده ها لیک هنوز
نشنیده است کسی ناله مستانه ما

تا چه افتاد که سجاده به محراب افکند
آنکه صد خرقه گرو داشت به میخانه ما

خود پرستی کم از اصنام نه تا حکمت چیست
کآشنایان حقیقی شده بیگانه ما

شادزی ای دل دیوانه که اندر همه شهر
نیست طفلی که نداند ره کاشانه ما

گرچه یغما نکنم قصه ولی شوق وطن
می‌توان یافت ز فریاد غریبانه ما
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.