هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از مولانا بیانگر درد و رنج عشق نافرجام و ناامیدی است. شاعر با تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، حالات روحی خود را در فراق معشوق توصیف می‌کند. او از بی‌پاسخ ماندن عشقش می‌نالد، اما با این وجود، راهی جز ادامه دادن ندارد. شعر همچنین به مفاهیمی مانند صبر، تسلیم و ایمان در برابر تقدیر اشاره دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و اشارات تاریخی نیاز به دانش ادبی و فرهنگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر کسب می‌شود.

شمارهٔ ۷۱

گرچه دانم ره عشق تو به سر می‌نرود
می‌روم زان که دلم راه دگر می‌نرود

دلم از صبح شب هجر چنان شد نومید
کِش به غفلت به زبان نام سحر می‌نرود

گفته‌ام از لب شیرین تو روزی سخنی
همچنان از دهنم طعم شکر می‌نرود

دجله در عهد سرشکم ورق نام بشُست
بحر چون موج زند نام شمر می‌نرود

گاه‌گاهی خودی ای ناله به گوشش برسان
گرچه هرگز به تو امّید اثر می‌نرود

دیده پُرآبم از آن است که یک چشم زدن
آفتاب رخش از پیش نظر می‌نرود

چشم میگون ترا فتنه نخسبد هرگز
مستی از خانه خمار به در می‌نرود

چه فسون کرد زلیخا که مه کنعانی
در ضمیرش به غلط یاد پدر می‌نرود

یاری از رود کسان خواهم و گوید یعقوب
این گمانی است که در حق پسر می‌نرود

زاهد ار پایه یغمات نه از جای مرو
به مقامی که مسیحا شده خر می‌نرود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.