هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، به زیبایی‌های معشوق و احساسات شاعر نسبت به او می‌پردازد. شاعر از عشق بی‌پایان خود سخن می‌گوید و از زاهد و ریاکاران شکایت دارد. او خود را اسیر زلف معشوق و چشم‌های مست او می‌داند و از درد فراق و عشق نافرجام می‌نالد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۹۸

هرگز اندیشه زلفت نگذشتم به ضمیر
که به آفاق نرفت از نفسم بوی عبیر

کافرم خواند واز عشق نیم توبه پذیر
وای زاهد گرم آگه شود از سر ضمیر

خسروانند گدایان درت وایشان راست
غم سپه، آه علم، داغ نگین، خاک سریر

بر سرخار به یاد تو چنان خوش بروم
که کسی خوش نرود بر سر دیبا و حریر

جام در دست من و چشم تو از باده خراب
زلف در پای تو و گردن من در زنجیر

نازم آن ابرو و مژگان که نه پیکان و نه زه
شهری آغشته به خون این چه کمان است و چه تیر

غیر چشمت که همی می زندم بر به خدنگ
نشنیدم که به مردم زند آهو بره تیر

با همه شیردلی ز آهوی وحشی نکهت
دارم آن وحشت کآهو بره از حمله شیر

از هجوم مژه کن غارت و ز ابرو تاراج
ای سپهدار شکارافکن یغما نخجیر
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.