۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰

خسرو حسن تو جائی زده بر خرگه ناز
که به صد واسطه آنجا نرسد عرض نیاز

سفر کعبه کنم تا به خرابات رسم
زانکه سالک به حقیقت رسد از راه مجاز

ختم کردم سفر زلف بتان تا چه شود
شب تاریک و محل خطر و راه دراز

هر که آن خال سیه دید و لب میگون گفت
عاقبت فرش ره میکده شد سنگ حجاز

بند بر گردن محمود نهم گر ببرد
نام فتراک غلامان تو با زلف ایاز

همه اوصاف خداوندی از اخلاق و کرم
در تو جمع است دریغا که نه ای بنده نواز

دل یغما رهد از چنبر زلف تو اگر
رستن صعوه میسر شود از چنگل باز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.