هوش مصنوعی: شاعر در این متن از رهایی از قید و بندهای دنیوی و مذهبی سخن می‌گوید و عشق به می و مستی را برتر از صلاح و تقوا می‌داند. او از زاهدان و واعظان انتقاد می‌کند و ترجیح می‌دهد به جای پیروی از دستورات مذهبی، به عشق و مستی بپردازد. همچنین، او از سلطنت و قدرت دنیوی نیز چشم‌پوشی می‌کند و فقر و گدایی در راه عشق را برتر می‌شمرد.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مصرف شراب و مستی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۱۵

چه بارهاست به دوش از سبوی باده فروشم
که بار منت سجاده بر گرفت ز دوشم

صلاح و تقوی و پرهیز و عقل و دانش و هوشم
به جرعه ای تو بخر زاهدم اگر نفروشم

به زلف و کاکلم ای خواجه گر سری است ببخشا
که این دو سلسله را من غلام حلقه بگوشم

گواه مستی و هشیاری این نه بس که تو واعظ
مرا ز عربده کشتی و من هنوز خموشم

چه سود پند که هر پنبه ای که ساقی مجلس
گرفت از لب مینای می نهاد به گوشم

امام شهر بپرداخت تن ز خرقه هستی
قبای عید مرا گو بیاورند بپوشم

بگو به پادشه از من کزین معامله بگذر
گدائی سر کویش به سلطنت نفروشم

مرا مگوی که یغما چرا خموش نشستی
بگو ز ناله چه حاصل چو نشنوند خروشم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.