هوش مصنوعی: این متن شعری است که از درد فراق و غم عشق سخن می‌گوید. شاعر از دوری معشوق و ناله‌های سینه‌اش می‌گوید و به تصاویری مانند کاروان غم، زلف معشوق، و نگاه پراشتیاق خود اشاره می‌کند. همچنین، انتقادی از شیخ مقدس و مدعیان دارد و از بی‌پاسخی فریادهایش شکوه می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است و برخی اشارات انتقادی و نمادین ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد. همچنین، درک کامل زیبایی‌های ادبی و ظرافت‌های شعری آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۴۶

محمل از شهر به در می برد امروز کسی
از جرس کم نه ای ای ناله بر آور نفسی

کاروان غمت از کشور دل دور افتاد
حق صحبت چه شد ای سینه بجنبان جرسی

گرددم چشم تو در چنبر زلف از پی دل
آن چنان کز پی رندی شب تاری عسسی

مردم دیده من مانده چنان محو لبش
که تو گوئی به عسل در شده پای مگسی

تا ز هر عضو توام کام برآید خواهم
از خدا چشم نظرباز و دل بلهوسی

به خیال می کوثر شکنی ساغر ما
برو ای شیخ مقدس که به مقصد نرسی

در گلستانم و دل پر زندم چون گذرد
سخن از سایه صیادی و کنج قفسی

بر ندارد نظر از پی مه محمل ما را
هست از قافله مدعیان باز پسی

تا تظلم کنی از جور نکویان یغما
ندهد گوش به فریاد تو فریادرسی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.