هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و دردآلود است که در آن شاعر از عشق، شیدایی، رسوایی، تنهایی و دردهای عاطفی خود سخن می‌گوید. او از یار غایب و حاضر یاد می‌کند و از ناپایداری عهد و پیمان شکایت دارد. طبیب به او گل و قند تجویز می‌کند، اما او همچنان در غم و اندوه به سر می‌برد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق، درد و رنج عشق و تنهایی است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'رسوایی' و 'خون گریستن' نیاز به بلوغ عاطفی دارند.

شمارهٔ ۱۴۹

شد فاش در آفاقم آوازه شیدائی
معروف جهان گشتم از دولت رسوائی

خیز ای دل دیوانه کز بهر تو می گردند
ویرانه به ویرانه طفلان تماشائی

وقت است که خون گردد بیم است که خون گریم
دل از ستم تنها من از غم تنهائی

تا چند به دورانت می خواهم و خون نوشم
آب طربت خون باد ای ساغر مینائی

فرمود طبیب امروز تجویز به گل قندم
فحش از چه نمی گوئی لب از چه نمی خائی

گفتی که شوم سرمست، گیرم بدو بوست دست
از بهر چه خواهی بست، عهدی که نمی پائی

یار من و یار تو آن غایب و این حاضر
یغما من و خاموشی، بلبل تو و گویائی
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.