هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و عشق ناکام سخن می‌گوید. او از چشم‌هایش که مدام اشک می‌ریزد و دلش که از دوری معشوق بی‌قرار است، شکایت می‌کند. غم و حسرت عشق، او را مانند مرغ اسیر و ابر بهاری به ناله و گریه واداشته است. شاعر آرزو می‌کند که چشم‌های بیشتری داشت تا بیشتر معشوق را ببیند و در انتظار وصال او شب‌ها را به صبح می‌رساند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۳۸

از دست جورت ای شده دل خون، فگار چشم
ریزد مدام خون دلم در کنار چشم

منعم مکن که هست دل خسته بی قرار
گر بر رخت گشایم بی اختیار چشم

نالد ز حسرت تو چو مرغ اسیر، دل
گرید ز فرقت تو چو ابر بهار چشم

دارد ز خنجر مژه ات، زخم کاریی
تا دل نکشته بسمل از او بر مدار چشم

یک چشم بیش نیست مرا کاش صد هزار
بودی که دیدمی رخت از صد هزار چشم

غیر از رخ تو نیست رخی در نظر مرا
چندانکه افکنم به یمین و یسار چشم

ای مه در انتظار وصال تو تا به کی
شب تا سحر مرا بود اختر شمار چشم

چون دید تیر غمزه مردم شکار تو
بگریخت از مهابت او در حصار چشم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.