هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به توصیف قدرت و تأثیر عشق و عقل در زندگی میپردازد. شاعر از تأثیرات مختلف عشق بر انسان، از جمله تغییرات در رفتار و احساسات، سخن میگوید. همچنین، به نقش عقل و عافیت در زندگی اشاره میکند و در نهایت به مدح شاه بهرامشاه میپردازد و عدالت و امنیت او را ستایش میکند.
رده سنی:
16+
این متن شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد.
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در مدح بهرامشاه
روز بر عاشقان سیاه کند
مست چون قصد خوابگاه کند
راه بر عقل و عافیت بزند
ز آنچه او در میان راه کند
گاه چون نعل اندر آذر بست
یوسفان را اسیر چاه کند
گاه چون زلف را ز هم بگشاد
تنگ بر آفتاب و ماه کند
گاه بیجاده را بطوع و بطبع
در سر رنگ برگ کاه کند
گه چو دندان سپید کرد بطمع
ملک الموت را سیاه کند
گه بیندازد از سمن بستر
گاه بالین گل گیاه کند
گاه زلف شکسته را بر دل
حلقهٔ حضرت الاه کند
گاه خط دمیده را بر جان
نسخهٔ توبهٔ گناه کند
گاه بر جبرئیل صومعه را
چار دیوار خانقاه کند
گاه بر دیو هم ز سایهٔ خویش
شش سوی صحن خوابگاه کند
بوی او کش عدم نبوییدی
گاهش از قهر در پناه کند
لب او را که بوسه گه بودی
گاهش از لطف بوسه خواه کند
عشق را گه دلی نهد در بر
تا دل اندر برش سیاه کند
عقل را گه کله نهد بر سر
تا سر اندر سر کلاه کند
پیشهٔ آفتاب خود اینست
چون کسی نیک تر نگاه کند
جامهٔ گازر ار سپید کند
روز گازر همو سیاه کند
اینهمه میکند ولیک از بیم
آه را زهره نی که آه کند
از پی آنکه رویش آینه است
آه آیینه را تباه کند
من غلام کسی که هر چه کند
چون سنایی به جایگاه کند
همه کردار او به جایگه است
خاصه وقتی که مدح شاه کند
شاه بهرامشاه آنکه همی
دین و دولت بدو پناه کند
گور با شرزه شیر از عدلش
در میان شعر شناه کند
صعوه در چشم باز از امنش
از پی بیضه جایگاه کند
تارح و زلف دلبران وصاف
به گل و مشک اشتباه کند
چاه صد باز را اگر خواهد
تاج سیصد هزار جاه کند
محترز باد ظلم از در او
تا چو نحل آرزوی شاه کند
مست چون قصد خوابگاه کند
راه بر عقل و عافیت بزند
ز آنچه او در میان راه کند
گاه چون نعل اندر آذر بست
یوسفان را اسیر چاه کند
گاه چون زلف را ز هم بگشاد
تنگ بر آفتاب و ماه کند
گاه بیجاده را بطوع و بطبع
در سر رنگ برگ کاه کند
گه چو دندان سپید کرد بطمع
ملک الموت را سیاه کند
گه بیندازد از سمن بستر
گاه بالین گل گیاه کند
گاه زلف شکسته را بر دل
حلقهٔ حضرت الاه کند
گاه خط دمیده را بر جان
نسخهٔ توبهٔ گناه کند
گاه بر جبرئیل صومعه را
چار دیوار خانقاه کند
گاه بر دیو هم ز سایهٔ خویش
شش سوی صحن خوابگاه کند
بوی او کش عدم نبوییدی
گاهش از قهر در پناه کند
لب او را که بوسه گه بودی
گاهش از لطف بوسه خواه کند
عشق را گه دلی نهد در بر
تا دل اندر برش سیاه کند
عقل را گه کله نهد بر سر
تا سر اندر سر کلاه کند
پیشهٔ آفتاب خود اینست
چون کسی نیک تر نگاه کند
جامهٔ گازر ار سپید کند
روز گازر همو سیاه کند
اینهمه میکند ولیک از بیم
آه را زهره نی که آه کند
از پی آنکه رویش آینه است
آه آیینه را تباه کند
من غلام کسی که هر چه کند
چون سنایی به جایگاه کند
همه کردار او به جایگه است
خاصه وقتی که مدح شاه کند
شاه بهرامشاه آنکه همی
دین و دولت بدو پناه کند
گور با شرزه شیر از عدلش
در میان شعر شناه کند
صعوه در چشم باز از امنش
از پی بیضه جایگاه کند
تارح و زلف دلبران وصاف
به گل و مشک اشتباه کند
چاه صد باز را اگر خواهد
تاج سیصد هزار جاه کند
محترز باد ظلم از در او
تا چو نحل آرزوی شاه کند
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - آن شاعر این شعر را در پاسخ حکیم سنایی فرستاد
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در نعت رسول اکرم و اصحاب پاک او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.