۱۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱ - به یکی از دوستان نگاشته

شنیدم جهان دانش و مردمی حاجی ابوالقاسم فر خجسته دیدار ارزانی داشته اند، و گردن و دوش من بنده و سرکار را از فرخ رسید خود که دل های خسته را نوید است و درهای بسته را کلید، سپاسی سهلان سنگ گذاشته اند. بامدادان دریافت همایون دیدارش را گام گذار و پویه شمار بودم. از آن پیش که رخش به درگاه و رخت به فرگاه رسد،فرستاده بندگان خان فراز آمد و نوشته ای که بی هیچ درنگم خواسته بود باز سپرد، پهنه پوزش تنگ دیدم و باره سرکشی لنگ، بی سخن پذیرش فرمان را راه اندیش آن فرخ انجمن گشتم و تماشا سگال آن خرم چمن، شعر:

فرشته ای است بر این بام لاجورد اندود
که پیش آرزوی بی دلان کشد دیوار
هر هنگامم از بزم مینو آئین سرکارش فرمان بازگشت افتاد، نماز اندیش و نیازانگیز کوی امید که بهشت جاوید است خواهم شد.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰ - به یکی از فرزندان خویش نگاشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲ - به یکی از آشنایان نگاشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.