۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹ - به میرزا احمد صفائی نگاشته

فرزانه فرزند من پاس بار خداوندت از گزند گردون نگهبان و چیر دستی های اختر با جان خردمندت افسانه مشت و سندان باد، برادرت ناگزر کارها به تو باز خواهد ماند و خویش از در پس نگری و پیش بینی راه سمنان خواهد سپرد.
پاک یزدان را ستایش خدا ترسی و درست کار نه خود پرست و مردم آزار. بر همان راه و روش وخوی ومنش که آئین دیرین و پیشه پیشین است با زن و مرد خانه و گروه خویش و بیگانه رفتار کن، و بزرگ و کوچک را خردمند و دیوانه گفت و گزار انگیز. در هر کاری ویژه کشت و کار و شخم و شیار و داد و ستد و خرید و فروش، بی گفت و شنود و کاست و فزود سرکار موبد که مرا برادر مهربان است و شما را پدری کاردان، پای در زشت و زیبا منه، و دست بر نرم و درشت مسای. هر کس با تو راه راستی پوید و سخن بی کژی و کاستی آرد در خورد دانائی و توانائی با وی یک رنگ و مهربان زی، و از هنجار ناهموار و کردار ناستوار در چیده دامان باش از شیدا تا فرزانه هر مایه بد دیدی یا سرد شنیدی ناگفته پندار و نشنفته انگار.
در پاس پیوند و پیمان واندرز و فرمان آقا اگر تیغ از چرخ بارد یا پیکان از خاک روید پای فرا مکش و سر باز مدزد، خودداری گناه دان و هر چه جز فرمان گزاری تباه. همچنین با خویشان جامه سپید تا نامه سیاه زیر دستانه زندگانی برو روان ایشان را در خورد پایه و مایه به فر نرم دلی و چرب زبانی با خود رام و مهربان ساز. لب از گفت خام و خنک بسته دار و پای از پوی بی هنگام و سبک شکسته دست و کام از چرب و خشک و شیرین و تلخ دشمن و دوست فرو شوی و اگر بر خوان سور یا سوگ یا دیگر انجمن ها خوشباش آرند، به گفتاری خوش و گوارا پوزش انگیز شو، در خواهر خواندگی و راه آمد و شد بر رخ دور و نزدیک در بند جز مادر علیار و زن عبدالله را در خانه راه مخواه.
از روستای بیابانک و جندق یا جای دیگر هر که فراز آید، گشاده ابرو درش باز کن و شکفته رو این پارچه نان جوین که داده بار خداست بنده وارش بی تلواس سپاس داری نیاز آر. برادرها را خرسک باز کوی و برزن ممان، و به خواندن و نوشتن باره پیرامن و پای در دامن کش. تاج و خواهرش از خرمای «تبت» و «توحید» همه ساله بهره و بخشی داشتند، بهمان سنگ و ساز بدیشان رسان. کاری دیگری نیز که از خود ساخته دانی بی کوتاهی سزا و روا شناس.
برزگرهای «دادکین» سال گذشته پیمان دادند و نوشته سپردند که سنگلاخ پایان دشت را پاک و هموار کنند و شایان کشت و کار، گویا کوتاهی رفت و بیراهی زد. روزی دو برو سرکشی کن و ایشان را به خوشی بی هیچ پوزش و بهانه بکار انداز، پنج تومان مزد ایشان است چون سنگ ها پریشان و پرداخته شد و کرته ها هموار و نیم ساخته، پول یا جو یا خرما یا هر سه هر چه خواهند بی امروز و فردا بده و نوشته رسید در خواه. آغاز شام خود و برادران و دائی در خانه رفته شب نشینی با همه کس و همه جا برچیده به، و دامن از این آلودگی که جز پشیمانی سودش نیست باز کشیدن خوش. در بزم خود یا میهمان خاست و نشست و گفت و شنود بر هنجار مردمی در خور و سزاوار است و شایسته و جان گوار. بیش از این گفتن زبان سودن است و روان به دراز بافی فرسودن. هان ای جوان که پیر شوی پند گوش کن.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸ - از قول میرزا محمد کاشی به آقا باقر شیرازی نگاشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰ - از قول میرزا حسن مطرب به میرزا محمدحسن مولانای اصفهانی نگاشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.