۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸ - به دوستی نگاشته

سرور من تا اکنون که نیمه ماه است گاهت انباز امام اصفهانی می دانستم گاه دمساز نجف بیک مازندرانی. هم بدان خانه هم بدین لانه خاک می رفتم و سنگ می سفتم. یکی از یاران گفت آنرا که به سر پویائی و به جان جویان، دیری است از آن کیش نوآئین برگشت، و با دست و دندان در آهنگ کهن که شیوه پیش بود آویخت. پیشوای مازندرانی را باژگون نماز آورد و پیروان وارون پوی ویرا دور و نزدیک در ستود و بدسرود. رنجیده بدرود ری کرد و چار اسبه انداز جی. بیش از اندازه دست دریغ گزیدم تا چرا چندین گاهم از دید دوست و شنید این مایه رویداد دیری دوری رست و با یک جهان بینائی و شنوائی کری و کوری. نه به دیدارت بخش نگاهی یافتم نه در بزمت بار در خواه بخشایش گناهی.
آغازت آن بستگی ها از چه خاست و انجام این گسستگی ها از چه رست. نه دستی که میرزا محمد علی و دیگر برادرها را خامه در شست نگارش آرم و پرورش و پرستاری فرزندی حبیب الله را که در سرکار آخوند بار آموختن گشاده و رخت اندوختن نهاده راز سفارش، باری اینک که دارنده نامه و آرنده پیغام راه آن بوم و بر می تاخت و بار آن بام و در می جست، نپسندیدم از من نامی نیارد و پیامی نگذارد. در تختگاه کی بر همان پای و پی که دیده و دانی روز و شبی می برم و از کج پلاسی بدکیشان و ناسپاسی خویشان و کین توزی دشمن و مهر سوزی دوست سوز و تبی می کشم. اگر چه بردن این درد و خوردن این درد کاری دشوار است و جامی زهرگوار ولی خواست بار خدا را جز فرمان کردن چه چاره و انجام کام مردم را جز نای ارمان در پای سودن چه درمان.
امیدوارم آسمان و اختر را با شما بیرون از این شیوه شماری باشد، و خواست پاک یزدان را با آن خانواده دگرگون گیرو داری. کار و بار خویش و خویشان را به هنجاری که هست نگارندگی کن و این فرسوده روان را که دور از تو به مرگ نزدیک تر از زندگانی است از نوید تندرستی زندگی بخش. بستگان را سراسر درودی از من برساز و جداگانه نامه را لابه جوی و پوزش اندیش زی.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷ - به میرزا احمد صفائی فرزند خود نوشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹ - به یکی از نزدیکان خویش نگاشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.