۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۱ - به یکی از بزرگان نوشته

قربان خاک پایت شوم دستخط مبارک که پرورده عقل و آورده صفاست زیارت کردم، بیت:

هم شادمانم هم خجل، هم تازه رو هم تنگدل
کز عهده بیرون آمدن نتوانم این پیغام را
در نوایب سازگاری است و با خصم غالب حریف درمان بردباری. پای شکیب در دامن کش، و اگر بجای باران تیغ از آسمان بارد گردن نه، مصرع: که آخری بود آخر شبان یلدا را.خطت بحمدالله تعالی به توقیع زیبائی و طغرای اسلوب موشح است. در خورد مقدرت کوتاهی مکن.امیدوارم آنچه در حق تو از خدا خواسته ام صورت بندد. تعجیل حامل مجال اطالت نداد، باقی به هنگام دیگر حوالت است فراموش نه ای فراموشم مخواه.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰ - از زبان دوستی به دیگری نگاشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲ - به دوستی نگارش رفت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.