۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۵ - به یکی از بزرگان نوشته

فدای وجودت شوم، دستخط مبارک افسر مباهات گشت سپاس عاطفت های ملوکانه تقدیم افتاد. آنچه کرده وگفته اند محض عنایت و چاکر نوازی است. یکسال افزون شد تا معاندین از غلاف برآمده اند و آغاز خلاف کرده، کار به مصاف رسید، چون من جمیع الجهات از بی حسابی و کج پلاسی مبرا بودیم و هر نوع بی اندامی و گزاف و کاوش و خرابی روی داد از جانب خصمای ولایت بود، و با وجود امکان چاره و دفع مشاجرت صبر کردم و حقیقت وقایع را به مهر علما و مقدسین استشهاد کرده به سرکار نایب الحکومه و خدام اجل امجد اکرم امیر بر حق و سردار مطلق فرستادم، و منتظر که انصاف ایشان رفع تعدی بدخواه خواهد کرد.
دیری نگذشت که قضیت معکوس شد و مجعولات دشمنان را حق پنداشت. تا کار بدین جا رسید، چون چنین دیدم هر چه پیش آمد تحمل کردم و آنچه خواستند دادم و آنچه از ناملایمات گفتند شنیدم، چندانکه آرزوی صد ساله از دل خصمای دیرینه بیرون رفت و شکایت به احدی نبردم و نمی برم، زیرا که چندانکه چونان امری شنیع و ناروا خاصه در اختیار بندگان جلالت ارکان فخر الامرا دام اقباله نسبت به من که از نیک خواهان قدیم ایشانم معلوم است از عالم بالا و تعلقات قضا و قدر است. در این صورت تحمل و بردباری و رضا و شکرگزاری خوشتر از روز اول، تا حال سررشته داوری را از دست تدبیر ربوده به قبضه تقدیر گذاشته ام. اگر سزاوار بی آبروئی و خرابی بودم بیش از آنها که دل دشمن خواست واقع گشت. جای شکایت و داوری نیست، و اگر به کسی نیز تظلم برم احدی یاوری نخواهد کرد. و چنانچه مظلوم و بی گناه بودم و هستم جناب اقدس الهی و کیفر اعمال و استحقاق صاحب اختیار ولایت و سردار لشکر و صدر مملکت را که پناه ستم رسیدگانند بر ریاست و سیاست خواهد داشت. تا حال شکیبائی ورزیده ام باز هم بردباری خواهم کرد. تا از صدر بارگاه غیب چه مقدر باشد، یعنی اگر اردوی کیهان شکوه در شرف حرکت نبود، و استیفای خدمت نواب اشرف والا و بساط بوس اولیای دولت علیه خاصه آن اشخاص که حضرت والا در رقم همایون نام برده اند بدلخواه میسر می شد، خودی به طهران می کشیدم. امروز آن مقام دست نخواهد داد، به شرط حیات و حکم نذر تا آخر ماه، عزم اندیش عتبات علیه جناب علی بن موسی سلام الله علیه خواهم گشت. در مراجعت خواه اردوی اسلام از چمن رجعت کرده باشد خواه هم چنان سلطانیه مضرب خیام جلالت باشد، محض زیارت بساط والا راه پیمای دارالملک ری خواهم آمد. در این قضیه که مرا روی داد از دوست و آشنا و کوچک و بزرگ یاری ندیدم، مگر نواب والا که دو سه مجلس سخن راند و حمایت فرمود و از گفتن کلمه حق خاموش نشد. تا قیامت ممنون و سپاس دارم، اینقدر درباره من و کسان بدانند که معادات خصمای ولایتی محض رشک و حسد و تنگ نظری و پست فطرتی است و این گونه عداوت را جز مرگ هیچ چاره نیارد کرد.
اگر سرکار شوکت مدار فخر الامراء العظام سرکشیک و بندگان حشمت ارکان سردار مطلق خیال داوری و یاوری داشته باشند، هیچ حاجت به زحمت افزائی خاکسار و اعاده حکایت و شکایت نیست، خود می دانید این مشت تاریکی را من از کجا خورده ام بسیار دراز نفسی کردم، دلم تنگ است. استدعا دارم در مجالس از کلمه حق خاموشی نباشند که در این بلیت انباز و یار و معین و غمخواری که دارم سرکار والاست. ترا به مرتضی علی در نگارش ارقام و چگونگی حالات دو شاهزاده آزاده سیف الدوله و سیف الله میرزا دام اقبالهم دریغ مفرمای که پیوسته دیده در راه است.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۴ - به حاجی محمد اسمعیل طهرانی نوشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۶ - به یکی از بزرگان نوشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.