هوش مصنوعی: متن روایت‌کننده داستانی است درباره آقای راستین حاجی محمد اسمعیل که در آستان علی بن موسی (ع) به خاکساری و عبادت پرداخته است. سپس داستانی درباره حاجی عبدالوهاب نائینی نقل می‌شود که در یک مهمانی با صحنه‌های ناپسند مواجه شده و پس از آن توبه می‌کند. نویسنده از این داستان برای بیان نیاز خود به رستگاری و درخواست دعا از دیگران استفاده می‌کند. همچنین اشاره‌ای به ارسال برخی قطعات تاریخی و درخواست توجه از جناب حاجی سیدرضا دارد.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق دینی و اخلاقی است و همچنین شامل داستانی با جزئیاتی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 18 سال نامناسب باشد. همچنین استفاده از واژگان و اصطلاحات قدیمی ممکن است برای درک جوان‌ترها دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۷۴ - به حاجی محمد اسمعیل طهرانی نوشته

آقای راستین حاجی محمد اسمعیل، چهارم ربیع الاول است، در آستان علی بن موسی سلام الله علیه کور وناشناخت برای صد هزار زحمت و نواخت چهر خاکساری بر زمین و فرق مفاخرت بر چرخ برین دادم. پاک یزدان را ستایش و سپاس که این انجام هستی و آغاز پستی با کسی کارم افتاد که اگر من او را نشناسم، معرفت او درباره من و عامه آفرینش تمام است. سالی اوباش شیراز حاجی عبدالوهاب نائینی را که باران رحمت بر او باد به تحریک دشمن های او در لباس تجارت به مهمانی خواستند و پیش از آنکه بزم به وجود وی آذین پذیرد، تنی چند لولیان خیل را مست و شنگول کرده با اسباب لاغ و سرود آماده داشتند. چون باز نشست و کلفت تعارفات برخاست، فواحش با ضرب و اصول و صوت و سرودی که مطلوب و معهود ایشان بود به مجلس درتاختند. یکی که از همه به خلق و خلق برتری و بهتری داشت «دل می رود ز دستم» را به آهنگی دلنواز بر کرده پای کوب و دست افشان زی جناب حاجی خرامیدن گرفت بغل واری بدو مانده این فرد را سرائیدن:

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
چون بدینجا رسید حاجی علیه الرحمه سری بالا کرد و بدان نگاه که ارباب نظر شناسند در وی نگریست، لرزیدن گرفت و بر سر گشت و مدهوش افتاد. پس از معالجات گوناگون به خود باز آمد و شیون بر ساخت که اینجا کجاست و من کیستم و این حالت چیست؟ و بر دست آن جناب بازگشتی نصوحانه کرد. و ثانی رابعه شد.
کاری با راست یا دروغ این افسانه ندارم. چون با اندیشه و مراد من نزدیک است دلی در آن بسته ام و بر در امید نشسته، مگر همان نگاه که درویش آگاه بذل روزگار آن لولی ساخت، نزدیکان درگاه این حجت باهر و ولی قاهر که پدر و مادرم برخی خون و خاکش باد در کار این سیاه نامه سرد هنگامه فرموده از بند و کمند خودپرستی باز رهاند. والا فقدان استعداد و آلودگی و کسالت وتن آسائی این بی وجود از آن بیش است که بدین زیارت و دعا و عبادت و پرستاری و مجاهدت و ارتیاض نبوده تواند استیفای رستگاری نمود. من در نیابت زیارت و اقامت دعا عذر ثوابی نسبت به عامه یاران خاصه تو که حاجی محمد اسمعیلی از خود مسموع نخواهم داشت. خواهشمندم شما هم به دعا و نیاز نیل مراد مرا از خدا بخواهید که انشاء الله تعالی در این آستان بار رستگی و اعتبار خستگی داشته باشم. پاره قطعه تاریخ و غیره در جندق برای شما جمع کردیم و احمد صفائی که حجه الامتثال است کفیل ایصال گردید از او بخواهید. جناب قبله گاهی حاجی سیدرضا را مرید و نایب الزیاره و دعا گو و ثناگوی نعمت هستم، قطع توجه نفرمائید.
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۳ - به حاجی محمد اسمعیل طهرانی نوشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۵ - به یکی از بزرگان نوشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.