۱۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶ - به حاجی محمد علی کاشانی نگاشته

یار دیرینه، دوست بی کنیه، انباز درنگ و گشت، دمساز شبستان و دشت، حاجی محمد علی را پویه اندیش فرخ دیدارم، و آرزومند خجسته گفت و گزار. هشتم ماه رجب است به راهی برخان نو که بنیادی بلند است و رستائی ارجمند گذر داشتم. آقازاده را بر کلبه خان نشسته دیدم و با مردی از در داد و خواست سخن فرا پیوسته. بارهی بیش از آنکه گفتن و شنیدن توان، ساز مهربانی ساخت و راز خوش زبانی راند، نشستم ونخست پرسش از وی این بود که رسته کدام باغی و پرتو کدام چراغ؟ به همان روش های شیرین منش که کیش تست، خنده را بر سخن پیشرد داشت و به شیوه کوچک دلی، آئین قنبرک بافی نو ساخت که فرزند دوست دیرین پیوندت حاجی محمد علیم، اگرت نیازی به فزایش نام و نشان و نمایش راز پیدا و پنهان هست افسانه از هر در ساز و داستان شناسائی دراز آرم. گفتم خاموش کن و از هر چه در این باب باید فراموش، که همان یک سخنم از همه راهی بی نیاز آورد و دیدار همایونت بر درستی گوهر رازهای نهفته و چیزهای نگفته باز برد، مصرع:شیر را بچه همی ماند بدو
پس از پرسش های پدرانه بر آن شدم که هر هنگام بدان خان گذار آرم دمی دو باوی انجمن سازم و پژوهش روزگار تو کار و کردار او و بندگی های خود را سخن پردازم، مصرع: از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است. خوشا و خرما آن روزگاران، پیری و خستگی و کاستی و شکستگی سختم افسرده و زبون ساخته، پروای هیچ ندارم. ندانم تو چونی و چگونه می گذاری و روزگاران پایان و پیری بر کدام راه و روش می سپاری؟ اگرت آسودگی و پروائی هست گزارش زندگانی را نگارش کن و فرزندی آقاجانی را در رسانیدن سفارش فرمای، در هر که مهر بینی و بر پرسش گشاده چهر نگری از منش درودی آسمان سرود بر سرای و پوزش اندیش جداگان نامه باش، کاری که از من ساخته دانی بی ساختگی بر نگار که در انجامش چار اسبه خواهم تاخت.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵ - داستانی از کتاب زینت المجالس که با انشائی تازه نگاشته است
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷ - به خواهش میرزا جعفر در ری نگاشته است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.