هوش مصنوعی: این متن یک سروده عرفانی است که در آن شاعر به توصیف ذات و صفات الهی می‌پردازد. او خود را به عنوان خالق جهان، دانای غیب، و بخشنده گناهان معرفی می‌کند. شاعر تأکید می‌کند که تنها خداوند است که می‌تواند گناهان را ببخشد و در روز قیامت انسان‌ها را نجات دهد. او همچنین به نقش خود به عنوان فرستاده‌ی کتاب‌های آسمانی و ماه رمضان اشاره می‌کند و بر بی‌نیازی و بی‌چون بودن ذات الهی تأکید می‌کند.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم دینی و عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند قیامت، بخشش گناهان، و ذات الهی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۶ - در صفات ذات اقدس باری

ای خدایی که به جز تو ملک‌العرش ندانم
بجز از نام تو نامی نه برآید به زبانم

بجز از دین و صنعت نبود عادت چشمم
بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم

عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم
ملک عالمم و عالم اسرار نهانم

غیب من دانم و پس غیب نداند به جز از من
منم آن عالم اسرار که هر غیب بدانم

پاک و بی‌عیبم و بینندهٔ عیب همه خلقان
در گذارنده و پوشندهٔ عیب همگانم

همه من بینم و بیننده نئی دیده دو چشمم
همه من گویم و گوینده نئی کام زبانم

شنوای سخنان همه خلقم به حقیقت
شنوایان جهان را سخنان میشنوانم

حی و قیومم و آن دم که کس از خلق نماند
من یکی معتمد و واحد و قیوم بمانم

ملک طبعم و سیاره و نه سیارهٔ طبعم
نه چو طبعم متوطن نه چو سیاره روانم

نه بخوابم نه به بحرم نه کنار و نه میانه
نه بخندم نه بگریم نه چنین و نه چنانم

نه ز نورم نه ز ظلمت نه ز جوهر نه ز عنصر
نه ز تحتم نه ز فوقم ملک کان و مکانم

هر چه در خاطرات آید که من آنم نه من آنم
هر چه در فهم تو گنجد که چنینم نه چنانم

هر چه در فهم تو گنجد همه مخلوق بود آن
به حقیقت تو بدان بنده که من خالق آنم

هر شب و روز به لطف و کرم وجود و جلالم
سیصد و شصت نظر سوی دلت می‌کند آنم

گر از آن خسته دلت یک نظر فیض بگیرم
زود باشد که شوی کشتهٔ تیغ خذلانم

شیم از روی حقیقت نه از شیء مجازی
آفرینندهٔ اشیاء و خداوند جهانم

من فرستادهٔ توراتم و انجیل و زبورم
من فرستادهٔ فرقانم و ماه رمضانم

صفت خویش بگفتم که منم خالق بی‌چون
نه کس از من نه من از کس نه ازینم نه از آنم

منم که بار خدایی که دل متقیان را
هر زمانی به دلال صمدی نور چشانم

کفر صد ساله ببخشم به یک اقرار زبانی
جرم صد ساله به یک عذر گنه در گذرانم

بعد مردن برمت زیر لحد با دل پر خون
خوش بخوابانم و راحت به روانت برسانم

آن دم از خاک برانگیزم در روز قیامت
در چنان انجمنی پرده ز رازت ندرانم

بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت
در بهشت آرم و بر خوان نعیمت بنشانم

شربت شوق دهم تا تو شوی مست تجلی
پرده بردارم و آن گه به خودت می‌نگرانم

ذره ذره حسنات از تو ز لطفم بپذیرم
کوه کوه از تو معاصی به کرم در گذرانم

هر عطایی که بکردم به تو ای بندهٔ من من
خوش نشین بنده که من دادهٔ خود را نستانم

هر که گوید که خدا را به قیامت بتوان دید
او نبیند به حقیقت نه از آن گمشدگانم

بار الاها تو بر آری همه امید سنایی
که مسلمانم و یارب نه از آن بی‌خبرانم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۵
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.