۳۴۴ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۰

تا کی دم از علایق و طبع فلک زنیم
تا کی مثل ز جوهر دیو و ملک زنیم

تا کی غم امام و خلیفهٔ جهان خوریم
تا کی دم از علی و عتیق و فلک زنیم

دوریم از سماع و قرینیم با صداع
تا ما همی سقف به نوای سلک زنیم

هرگز نبوده دفتر و دف در مصاف عشق
تیر امید کی چو شهان بر دفک زنیم

تا کی ز راه رشک برین و بر آن رویم
بهر گل و کلالهٔ خوبان کلک زنیم

تا کی به زیر دور فلک چون مقامران
از بهر برد خویش دم لی و لک زنیم

دست حریف خوبتر آید که در قمار
شش پنج نقش ماست همین ما دو یک زنیم

یک دم شویم همچو دم آدم و چنو
اندر سرای عشق دمی مشترک زنیم

آن به که همچو شعر سنای گه سنا
میخ طناب خیمه برون از فلک زنیم

بر یاد روی و موی صنم صد هزار بوس
بر دامن یقین و گریبان شک زنیم

گر چه ستد زمانه چک و چاک را ز ما
آتش نخست در شکن چاک و چک زنیم

طوفان عام تا چکند چون بسان سام
خر پشته در سفینهٔ نوح و ملک زنیم

ای ما ز لعل پر نمکت چون نمک در آب
هرگز بود که زیور ما بر محک زنیم

زین جوهر و عرض غرض ما همین یکیست
گر چه همی ز قهر سما بر سمک زنیم

ما را طعام خوان خدا آرزو شدست
یک دم به پای تا دو سخن بر نمک زنیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.