۱۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵

با غیر دیدم آن صنم سیم ساق را
از رشک بر وصال گزیدم فراق را

زینسان که هفت عضو من از تاب عشق سوخت
آهم عجب نسوزد اگر نه رواق را

خوش آنکه بینمش ز مه روی خود به من
صبح وصال ساخته شام فراق را

شوقش چنین که بسته زبانم به پیش او
گویم به او چگونه غم اشتیاق را

کارم فتاده است بشوخی که در ازل
نشنیده است نام وفا و وفاق را

....که گفتت که پیشه کن
با من نفاق را و بغیر اتفاق را

ساقی بیار ساغر می تا دمی رفیق
شیرین کند ز باده ی تلخت مذاق را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.