هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد هجران و فراق یار می‌نالد و از بی‌توجهی یار به حال زار خود شکایت دارد. او از ناامیدی و حسرت برآورده نشدن آرزوهایش سخن می‌گوید و از روزگار پریشان خود گله می‌کند. شاعر حتی تصور می‌کند که اگر به بهشت هم برود، ممکن است به دوزخ افکنده شود. در نهایت، او از اشک‌های بی‌پایان خود در شب‌های هجران می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۶

شب هجران همه دیدند یاران حال زارم را
یکی از حال زار من نکرد آگاه یارم را

نباشد غیر برگ زرد و نارد جز بر حسرت
نهال آرزویم را و نخل انتظارم را

مکن آشفته آن زلف پریشان را چنین، تا کی
کنی آشفته روزم را، پریشان روزگارم را

چنان باشد که از جنت مرا در دوزخ اندازند
به گلشن گر بر باد از سر کویش غبارم را

رفیق از دیده بارد اشک چون باران، شب هجران
ببیند هر که اشک چشم و چشم اشکبارم را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.