۱۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

از آن مژگان تر جاروب کردم آستانش را
که با من در میان نبود غباری پاسبانش را

در این باغم من آن بلبل که چون بست آشیان بر گل
برد از شاخ اول از دوم شاخ آشیانش را

مریض عشق بیمار است محمل کو در این عالم
که می نالد ز درد و کس نمی فهمد زبانش را

اگر با خار گیرد عندلیبش خو عجب نبود
در آن گلشن که هست الفت به گلچین باغبانش را

سواری را که شهری می نهد سر بر سم توسن
کجا دست رفیق بینوا گیرد عنانش را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.