۱۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶

جانم ز تن درآمد و در سر هوای تست
خاکم به باد رفت و هنوزم هوای توست

چاکم به دل اگر چه ز تیغ جفای تست
در دل مرا هنوز هوای وفای تست

ای بی وفا چنانکه تو بیگانه دوستی
ای وای بر کسی که دلش آشنای تست

کم کن جفا به عاشق خود شاه من که او
سلطان عالمست اگر چه گدای تست

پا بر زمین منه که برد رشک چشم من
بر خاک آن زمین، که بر او نقش پای تست

دشنامی از زبان تو تا نشنود رفیق
شد مدتی که ورد زبانش دعای تست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.