۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸

چنان گشته کامم ز ایام تلخ
که شهدم چو زهر است در کام تلخ

چو ناکامی است این که گر کام من
بود صبح شیرین شود شام تلخ

اگر شهد نوشم شود همچو زهر
به کام من درد آشام تلخ

کند تا کند دلبرم تلخ، کام
لب شکرین را به دشنام تلخ

از آغاز شد گر چه عشاق را
می و ساغر و باده و جام تلخ

از آن ساغر و جام تا این زمان
چو من تلخکامی نشد کام تلخ

بود عشق آن به که باشد رفیق
در آغاز شیرین در انجام تلخ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.