۱۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹

کی به حسن آن که پریچهره و مهوش باشد
چو تو دلخواه بود یا چو تو دلکش باشد

توئی آن تازه خط امروز که از رشک به خون
چهره ی لاله رخان از تو منقش باشد

کارم از کاکل تو تا بکی آشفته شود
حالم از زلف تو تا چند مشوش باشد

تا کی از اشکم و تا چند ز آهم شب و روز
دیده پر آب بود، سینه پر آتش باشد

سر ز سنگ ستم و تیغ جفایت نکشم
کانچه از دست تو آید به سرم خوش باشد

نرسد گر به عنان فرست دست رفیق
سرش این بس که ترا بر سم ابرش باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.