۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱

مرا در جسم تا جان آفریدند
به جانم مهر جانان آفریدند

مرا روزی گریبان چاک کردند
که آن چاک گریبان آفریدند

جهان آن روز برگردید از من
که آن برگشته مژگان آفریدند

پریشان خاطرم کردند روزی
که آن زلف پریشان آفریدند

ترا درمان من دادند آن روز
که بهر درد درمان آفریدند

نخستین ماه رخسار تو دیدند
وزان پس ماه تابان آفریدند

مزن بر من برندی طعنه زاهد
ترا این و مرا آن آفریدند

ترا پاکیزه دامان خلق کردند
مرا آلوده دامان آفریدند

من و او را رفیق از بدو ایجاد
گدا کردند و سلطان آفریدند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.