۱۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹

به دل هر کس غم جانان ندارد
دلش آرام و جسمش جان ندارد

بود خوش مهر و کین از مهوشان، حیف
که این دارد مه من آن ندارد

ز تو تا صورت چین فرق اینست
که تو جان بخشی و او جان ندارد

کسی کان عارض و خط دید دیگر
سر سیر گل و ریحان ندارد

دلم آن چاشنی دارد از آن لب
که خضر از چشمه ی حیوان ندارد

طبیبا بگذر از درمان دردم
ندارد درد من درمان، ندارد

سزایش دار باشد همچو منصور
که راز عشق را پنهان ندارد

به راهش پای از سر کن که پایان
رفیق این راه بی پایان ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.