۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰

کی به من رحم دگر خواهی کرد
وقت رحم است اگر خواهی کرد

دلم از حسرت لعلت خون شد
تا کیم خون به جگر خواهی کرد

وه چه فرخنده شبی خواهد بود
که به من نیز نظر خواهی کرد

سوی هر کس نگری دارم چشم
با من آن شب که سحر خواهی کرد

بر گمان از تو جفا چند کشم
که وفا نیز مگر خواهی کرد

چه ضرر این که به هیچم نخری
غایتش هیچ ضرر خواهی کرد

روزگاریست که می نالم کی
آخر ای ناله اثر خواهی کرد

گر نخواهی ز غمش مرد رفیق
صبر بر غم چه قدر خواهی کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.