۹۴ بار خوانده شده
گفتم آن لعل لب از شیره جان ساختهاند
گفت نه جان تو شیرینتر از آن ساختهاند
هست هر عضو تو از عضو دگر شیرینتر
مگر اعضای تو از شیرهٔ جان ساختهاند
نالد از درد به تن هر رگ من پنداری
بند بندم چو نی از بهر فغان ساختهاند
به هوای گل رخسار تو چون ابر مراد
از سر هر مژه خونابه روان ساختهاند
راز عشقی که نهان داشتم از خلق رفیق
اشک گلگون و رخ زرد عیان ساختهاند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
گفت نه جان تو شیرینتر از آن ساختهاند
هست هر عضو تو از عضو دگر شیرینتر
مگر اعضای تو از شیرهٔ جان ساختهاند
نالد از درد به تن هر رگ من پنداری
بند بندم چو نی از بهر فغان ساختهاند
به هوای گل رخسار تو چون ابر مراد
از سر هر مژه خونابه روان ساختهاند
راز عشقی که نهان داشتم از خلق رفیق
اشک گلگون و رخ زرد عیان ساختهاند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.