۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵

هر که را یاد تو در دل نفسی می آید
کی دگر در دل او یاد کسی می آید

آه از آن آتش سوزان که چنین گرم عنان
از پی سوختن مشت خسی می آید

بخت بد بین که مرا می کشد آن مه کو را
کار صد خضر و مسیح از نفسی می آید

گر به یک شعبده بردی دل او نیست عجب
که چنین شعبده ها از تو بسی می آید

شیوه ی عشق ندانند رقیبان آری
کار پروانه کجا از مگسی می آید

یاد تو تا به دلم جای گرفته است رفیق
ناکسم گر به دلم یاد کسی می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.