۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶

گر جهان از ماه تا ماهی از آن من شود
نیست چندانی که آن مه مهربان من شود

بی تو ای آرام جان تنها به کنج بی کسی
جز خیالت کیست تا آرام جان من شود

خانه ی دل را ز یاد غیر خالی کرده ام
جای آن دارد که یارم میهمان من شود

من که راز عشق را از یار می دارم نهان
مدعی کی آگه از راز نهان من شود

جان دهم از درد پیش او ننالم تا مباد
خاطر او رنجه از آه و فغان من شود

این غزل مقبول اهل طبع می گردد رفیق
گر قبول طبع یار نکته دان من شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.