هوش مصنوعی:
این شعر از درد و رنج انسانهای تشنه و محروم از عشق و یاری سخن میگوید. شاعر از بیخوابیهای شبهای هجر، ناامیدی و امیدهای بربادرفته میگوید و بیان میکند که دل رفیق نیز از عشق یار آرام نمیگیرد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و وجود مضامینی مانند رنج، هجران و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد یا باعث ایجاد احساسات منفی شود. این محتوا برای سنین بالاتر که توانایی تحلیل و درک بهتر این مفاهیم را دارند مناسبتر است.
شمارهٔ ۱۳۸
لب تشنه ایم افغان زان نوش لب که دارد
آب حیات و ما را لب تشنه می گذارد
لب تشنه ام فتاده در وادیی که ابرش
آبی به غیر آتش بر تشنگان نبارد
بی خوابیم چه داند شبهای هجر آن ماه
تا روز آنکه هر شب اختر نمی شمارد
پیشت نمی گذارند ما را و نیست یاری
کانجا ز روی یاری پیغام ما گذارد
پیوسته بود ما را تخم امید در گل
هرگز نشد که از خاک این دانه سر برآرد
دارد دلی رفیقت از عشق یار [و] آن دل
تسکین نمی پذیرد تا جان نمی سپارد
آب حیات و ما را لب تشنه می گذارد
لب تشنه ام فتاده در وادیی که ابرش
آبی به غیر آتش بر تشنگان نبارد
بی خوابیم چه داند شبهای هجر آن ماه
تا روز آنکه هر شب اختر نمی شمارد
پیشت نمی گذارند ما را و نیست یاری
کانجا ز روی یاری پیغام ما گذارد
پیوسته بود ما را تخم امید در گل
هرگز نشد که از خاک این دانه سر برآرد
دارد دلی رفیقت از عشق یار [و] آن دل
تسکین نمی پذیرد تا جان نمی سپارد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.