هوش مصنوعی:
این شعر از آمدن بهار و زیباییهای آن سخن میگوید، اما با وجود این زیباییها، غم و تنهایی شاعر به دلیل عدم حضور یار و دوستانش بیشتر میشود. شاعر از نبود عشق و همراهی در زندگی خود شکایت دارد و احساس غربت و تنهایی میکند.
رده سنی:
15+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و اجتماعی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۴۴
بهار آمد و یار کسی نمیآید
چنین بهار به کار کسی نمیآید
چه سود ز آمدن سرو و لاله و سوری
چو سرو لالهعذار کسی نمیآید
همیشه گل به بهار آمدی چه شد کامسال
گلِ همیشهبهار کسی نمیآید
چو من غریب دیار کسی مباد آنجا
کسی ز یار و دیار کسی نمیآید
ز می مباد تهی جامش از چه ساقی ما
ترحمش به خمار کسی نمیآید
کسی که شمع وی افروختهست بخت چرا
به خاطرش شب تار کسی نمیآید
رفیق را سگ خود نشمری و حق با تست
که ناکسی به شمار کسی نمیآید
چنین بهار به کار کسی نمیآید
چه سود ز آمدن سرو و لاله و سوری
چو سرو لالهعذار کسی نمیآید
همیشه گل به بهار آمدی چه شد کامسال
گلِ همیشهبهار کسی نمیآید
چو من غریب دیار کسی مباد آنجا
کسی ز یار و دیار کسی نمیآید
ز می مباد تهی جامش از چه ساقی ما
ترحمش به خمار کسی نمیآید
کسی که شمع وی افروختهست بخت چرا
به خاطرش شب تار کسی نمیآید
رفیق را سگ خود نشمری و حق با تست
که ناکسی به شمار کسی نمیآید
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.