۹۲ بار خوانده شده
بهار آمد و یار کسی نمیآید
چنین بهار به کار کسی نمیآید
چه سود ز آمدن سرو و لاله و سوری
چو سرو لالهعذار کسی نمیآید
همیشه گل به بهار آمدی چه شد کامسال
گلِ همیشهبهار کسی نمیآید
چو من غریب دیار کسی مباد آنجا
کسی ز یار و دیار کسی نمیآید
ز می مباد تهی جامش از چه ساقی ما
ترحمش به خمار کسی نمیآید
کسی که شمع وی افروختهست بخت چرا
به خاطرش شب تار کسی نمیآید
رفیق را سگ خود نشمری و حق با تست
که ناکسی به شمار کسی نمیآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
چنین بهار به کار کسی نمیآید
چه سود ز آمدن سرو و لاله و سوری
چو سرو لالهعذار کسی نمیآید
همیشه گل به بهار آمدی چه شد کامسال
گلِ همیشهبهار کسی نمیآید
چو من غریب دیار کسی مباد آنجا
کسی ز یار و دیار کسی نمیآید
ز می مباد تهی جامش از چه ساقی ما
ترحمش به خمار کسی نمیآید
کسی که شمع وی افروختهست بخت چرا
به خاطرش شب تار کسی نمیآید
رفیق را سگ خود نشمری و حق با تست
که ناکسی به شمار کسی نمیآید
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.