۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۳

بی وفائی که علاج دل پرخونم کرد
ریخت از تیغ جفا خونم و ممنونم کرد

تا تو در حسن و وفا لیلی ثانی گشتی
در وفای تو جهان ثانی مجنونم کرد

من که افسانه ام امروز به شیرین سخنی
لب شیرین تو از یک سخن افسونم کرد

نه همین کرد جدا بخت بد از یار مرا
کرد هر کار به من طالع وارونم کرد

مدعی از سر کوی تو نرفت این سهل است
رفته رفته ز سر کوی تو بیرونم کرد

در همه شهر ز خوبان به یکی بودم شاد
کرد او نیز ز من دوری و محزونم کرد

هر گه آن سرو روان شعر مرا خواند رفیق
آفرین بر سخن دلکش موزونم کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.