۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۵

آن که لطفش گره از خاطر ما بگشاید
گره خاطر او لطف خدا بگشاید

کس برای دل ما دست عطایی نگشود
هم مگر اهل دلی دست عطا بگشاید

از خدا جوی گشایش که نگردد هرگز
بسته آنکار که از کارگشا بگشاید

جز به کوی تو دل ما نگشاید آری
دل که آنجا نگشاید بکجا بگشاید؟

در ریاضی که سر و کار گلش با خار است
کی دل بلبل بی برگ و نوا بگشاید؟

طالعی کو که برم مست شبی یا روزی
کله از سر بنهد بند قبا بگشاید

دو جهان جان و دل از هر شکن آید بیرون
گرهی کز سر آن زلف دو تا بگشاید

اشک و آه شب و روز آب و هوا نیست رفیق
که گل دولت از آن آب و هوا بگشاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.