۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۶

در نیکوئی آفت جهان شد
نیکوتر از این نمی توان شد

آن عارض چون هلال شد بدر
آن قدر چو نارون روان شد

هم فتنهٔ خاص گشت و هم عام
هم آفت پیر و هم جوان شد

سرحلقه ی مهوشان شیراز
سر خیل بتان اصفهان شد

چشمش بکرشمه قصد دل کرد
ابروش به عشوه خصم جان شد

در حسن و کمال شد فسانه
در غنج و دلال داستان شد

گفتم که شود بلای جان ها
بالا چو کشید آن چنان شد

شد فته زمان زمان به خوبی
تا فتنه ی آخرالزمان شد

عشقی که رفیق پیش از این داشت
صد مرتبه بیشتر از آن شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.