۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۸

جلوه که آن تازه جوان می کند
غارت عقل و دل و جان می کند

گفتمش آن تو ندارد کسی
این همه ناز از پی آن می کند

راه دلم غمزه زنان می زند
صید دلم جلوه کنان می کند

جور و جفا بین که برین نا توان
جور و جفا تا بتوان می کند

جور به عاشق همه خوبان کنند
لیک نه چندین که فلان می کند

سرخی خونی که نهان می خورم
زردی رخساره عیان می کند

گوید ازین پس به رفیق این همه
می نکنم جور و همان می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.